-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1391 22:04
باز هم نرسیدم چیزی بنویسم. اما مطلب جالبی دیدم راجع به شارژرهای وایرلس شرکت نیسان. و من یاد قدیما افتادم. وایتریسیتی...وایتریسیتی...
-
بازگشت عارفانه
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 22:55
خسته تر از اونی هستم که چیزی بنویسم! اما به زودی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 01:43
چند هفته ای ناپدید خاهم بود. میرم سفر...
-
به افتخار دیوانگان
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 22:52
من خیلی وقتها مجذوب تبلیغات ساده و زیبای اپل شدم و باخودم فکر کردم آیا زیباتر از این میشد کلیپ تبلیغاتی ساخت؟نمیدونم آیا "1984" رودیدید؟ به نظرم کار قشنگیه. امشب هم با کار زیر آشنا شدم. یه کار قدیمی از اپل درست در زمان بحران. مخصوصا سیاه و سفید بودن کار من رو جنون کشید با اون رنگین کمان دوست داشتنیه اپل....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 اسفندماه سال 1390 17:54
احتمال میدم که این آخرین پست امسالم باشه. خیلی اتفاقها تو همین یکی دو هفته اخیر افتاد که میتونست دستمایه بحثهای خوبی باشه. اما من آدم مالتی تسکینگی نیستم. یعنی وقتی ذهنم درگیر یک ماجرایی میشه، مغزم داغ میکنه و از خیلی مسایل دیگه غافل میشم. نه اینکه خودم نخام،نه، اتفاقن خیلی هم تمرین کردم که مصلن وقتی دارم راجع به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 22:25
1 انسان دوستانش را بسیار سخت تر از دشمنانش میبخشد. 2 3...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 23:29
آخرین بار که فراغت داشتم تا بدون استرس یک داستان رو بالذت بخونم، "تنگسیر" رو تموم کردم. من داستان کتاب رو از قبل میدونستم و خبر داشتم که روزگاری در جنوب ایران زارممدی وجود داشته که گروهی آدم پولدوست بهش ظلمی کرده بودن و زارممد تصمیم به انتقام میگیره و بعد تبدیل میشه به قهرمان دیار جنوب. خب همه این اطلاعات...
-
غبطه
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 11:29
از جلوی دانشگاه که رد شدم، پدال گاز رو محکم فشار دادم.حتی فکر میکنم چشمهام روهم بستم یا بلکه هم زیر فرمون خم شدم تا من رو نبینه. و احتمالا در اون لحظه، گذشته ی من مانند پسر بچه ای سرِ راهی که حتم داره هیچ پدرومادری هرگز سراغش رو نخواهند گرفت، بی تفاوت نظاره گر عبور یک ماشین بدون راننده بود.سرزنشم نکنید چون مجبور بودم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 00:47
یه کارخونه نوک قله! سرما بیداد میکرد. همه جارو برف گرفته بود و دریاچه های اسید سراسر یخ زده بودن...در مجموع محل بسیار زیبایی بود که در آینده ای نزدیک ریده میشه تو طبیعتش. عکس زیر رو توی مسیر با موبایل انداختم. برف نوک قله بر اثر شدت تابش خورشید با سرعت باور نکردنی تبدیل به ابر میشد. به نظرم کانسپت جالبی بود.اینکه...
-
یک میلیون بار چرا
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 00:53
شرکتم. کارم طول کشید و دیگه حوصله نداشتم برم خونه. نشستم قدری مطالعه کردم. الان هم نشسته ام به گذشته فکر میکنم. به اینکه اگر قرار بود دوباره شروع کنم آیا باز هم همین مسیر رو طی میکردم؟ آیا امروز که تا اینجا رسیدم که این رسیدن تا اینجا کار آسونی هم نبوده، گاهی دویدم، گاهی سینه خیز اومدم، گاهی شکنجه آور بوده، گاهی به...
-
آی دیدنت نو مای استرنت!
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 00:20
اینکه من به تازگی خسیس شده ام یا همیشه و از بدو تولد دچار فقر بخشندگی بوده ام بحث فنی میطلبد که ابزارش در اختیارم نیست. یعنی باید مامان و بابا و خواهر و دوستان و همبازیهای سالهای خردسالیم رو جمع کنم و با تک تکشون مصاحبه ای ترتیب بدم که :"هی فلانی یادت میاد من بچه که بودم اسباب بازیام رو بهت میدادم یانه؟"...
-
لب بده بیاد...
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 23:19
امسال یکی از گه ترین سالهای زندگی من... نه.نه. من باید حرف زدنم رو درست کنم. امسال من گه ترین تجربه ی بیماری زندگیم رو داشتم. ماجرا از این قراره که فکر میکنم در همسایگی من یه مشت ویروس اتاق اجاره کردن با تجهیزات جاسوسی مثل دوربین و وسایل استراق سمع و خلاصه هرچی که فکر میکنید یه سازمان پیشرفته ی اطلاعاتی نیاز داره. بعد...
-
رام کننده اسبها
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 19:09
حدودن هشت سال ازمن کوچکتره. اما در رفتارش پختگی ای هست که من خیلی وقتها حسرتش رو میخورم. دست به هر کاری هم که میزنه خیلی تمیز انجامش میده- به نظر من بدون حتی زحمت زیادی- بعضیها از یه همچین موهبتی برخوردارن و مسیود یکی از همین آدمهاست. دو هفته پیش تبریز رفته بودم کارخونه اش بیرون تبریز. مسیود عاشقِ اسب و اسب سواریه و...
-
شاخه ی نزدیک...
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 04:50
من سهراب رو خیلی دوست دارم. ...قبل از اینکه به نوشتن دراینباره ادامه بدم، باید اعلام کنم از اینکه نوشته هام رو با من شروع میکنم راضی نیستم. اما واقعا فرم بهتری برای نوشتن بلد نیستم.واقعیت اینه که از من، من، من...گفتن راضی نیستم اما زیاد هم مهم نیست. این "منِ" اینجا با منِ واقعی شاید خیلی فاصله داشته باشه....
-
قهرمانان
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 02:44
وارطان! بهار خنده زد و ارغوان شکفت در خانه، زیر پنجره گل داد یاسِ پیر دست از گمان بدار با مرگ نحس پنجه میفکن بودن به از نبود شدن خاصه در بهار... وارطان سخن نگفت، سرافراز، دندان خشم بر جگرِ خسته بست و رفت... وارطان سخن بگو مرغ سکوت، جوجه مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته است. وارطان سخن نگفت؛ چو خورشید از تیرگی درآمد...
-
و باز هم امید...
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 22:42
بعد از دوماه امروز اولین روز کاری بود که مهندس "ج" بهم زنگ نزد. عجب آرامشی! دیروز بعد از اینکه 90 صفحه نقشه رو بهشون تحویل دادیم، اومدم خونه و خوابیدم...خوابیدم...خوابیدم... این چند وقته هر خوابی که میدیدم توش کشت و کشتار بود. هر شب یه عده آدم بَده ی مسلح دنبال من بودن که لت و پارم کنن. این بود که شبها قبل...
-
امید
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 22:41
این عکس ممکنه فتوشاپی باشه. اگر هم نباشه عکاسش خیلی شانس داشته که بایه پرنده ی ناقصِ امیدوار روبرو شده. یعنی اینکه توامان هم معلول باشی و هم امیدوار در توان هر موجودی نیست. اینه که فکر کردم احتمالا پای این پرنده نه در واقعیت بلکه در بیمارستانی واقع در کامپیوتر یکی از ما موجودات خیالباف قطع گردیده و بعد طرف تمام آرزوها...
-
Mr K
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 22:19
ا ینجا نشسته ام و یک " باید " فربه را گذاشته ام روبروم و دارم با خودم کلنجار میرم که این باید رو رعایت کنم. "باید" حرف خوبی بزنم.باید از اتفاقهای خوب بنویسم. باید غر نزنم. اینها قرارهایی است که خیلی وقته با خودم گذاشته ام و بهشون عمل نمیکنم. دلم میخاد زیاد بنویسم.دلم میخاد از خیلی اتفاقهای خوب ، از...
-
آچمز
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 00:29
امشب دمای هوا به منفی 25 درجه سانتیگراد رسیده است. من گرگ گرسنه ای هستم که در سرزمینی به نام پاتکا واقع در کوهستانهای تبت ، درون غاری گیر افتاده ام. بیرون، توفانی سنگین حریصانه در تلاش است آخرین بقایای حیات این سرزمین را ببلعد. از دهانه ی غار گهگاه شعله های هوای یخ زده مانند پتکی مرگبار به سوی من هجوم میاورند و من که...
-
قطره گوش I
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 01:16
میخام یادی بکنم از نوازنده و خاننده ی محبوبم که پارسال بهار از این دنیا مرخصی گرفت و از رنجها و لذتهای روزگار خلاص شد. گری مور به اذعان خیلی ها یکی از بهترین سولیستهای گیتار بود. >> Gary moore :: Still got the blues >> Gary moore :: Midnight blues >> Gary moore :: The prophet >> Gary moore ::...
-
خانه به دوش
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 00:46
نمیدونم این چه خونه به دوشیه که گرفتارش شدم. هیچ جا آروم نیستم. هیچ جا بند نمیشم. دلم میخواد دنیا برای چند لحظه متوقف بشه. حالا اگر بیشتر از چند لحظه هم شد، اعتراضی ندارم. اما آخه با این سرعت لعنتی کجا داریم میریم؟ و من طبق معمول از تمام برنامه هام عقب هستم. خلاصه، اونجا نشد، اونجا هم نشد، اونجا هم نشد بعد رسیدیم به...