احتمال میدم که این آخرین پست امسالم باشه. 

خیلی اتفاقها تو همین یکی دو هفته اخیر افتاد که میتونست دستمایه بحثهای خوبی باشه. اما من آدم مالتی تسکینگی نیستم. یعنی وقتی ذهنم درگیر یک ماجرایی میشه، مغزم داغ میکنه و از خیلی مسایل دیگه غافل میشم. نه اینکه خودم نخام،نه، اتفاقن خیلی هم تمرین کردم که مصلن وقتی دارم راجع به انتقال محل شرکت فکر میکنم خریدهام رو تو مغازه جا نذارم. اما نمیشه. مغز من فقط و فقط یک مسئله رو میتونه هندل کنه. باکیم هم نیست.هرکس ناتوانیهای خودش رو داره. این روزها درگیر چندتا قضیه ی مرد افکن بودم که هرکدوم به تنهایی مغزم رو به تعطیلی میکشیدن. یکیش تمیز کردن دیوارهای خونه بود، بعد از 5 سال بالاخره به این فکر افتادم که دیوارها رو تمیز کنم. اما انگار که دیر شده همه چیز رو لایه ضخیمی از خاک پوشونده. 

***

چند روز پیش بابا افتاد روی صندلی و کله اش رفت رو به هوا. هر چی ازش میپرسیدم چی شده جواب نمیداد و فقط زل زده بود به سقف. بعد کم کم حالش بهتر شد و گفت که سرگیجه شدیدی داشته. باورم نمیشه که از دست دادن آدمها چقدر میتونه ساده باشه.به همین سادگی یه لخته راه میفته تو مغز و مثل داستانهای کتاب مقدس، هر چی سر راهشه نابود میکنه. بعد دیگه اون آدم، آدم قبلی نیست. من با پدر زیاد دعوامون میشه. تقریبن هر روز.این غیر عادیه؟ نمیدونم. اما جدا از اختلاف نظرهای به نظر بی پایانمون، حتی لحظه ای تصور نبودنش رو نمیتونم تحمل کنم. 

***

زندگی من آبستنِ یه حادثه جدیده. شاید جدی ترین اتفاق زندگی من. و من در این برهه مثل شخصیت کارتونهای فانتزی که ابعاد آدمهاش کوچیک میشه و به دنیای آدم ریزه ها وارد میشن، احساس میکنم در مقابل وقایع زندگی کوچک و کوچکتر میشم. بایدها و نبایدهای زندگی محاصره ام کردن و من دائم با هزار نگرانی میجنگم. این رو تنها اینجا میتونم بگم: احساس میکنم کفایت لازم رو ندارم و متاسفانه این رو تنها زمان معلوم میکنه.

***

تکلیف من با انتخابات هنوز روشن نیست! ای کاش مثل خیلیها محکم و قاطع میتونستم بگم من تحریم میکنم به این دلیل و به این دلیل... یا مثل خیلیهای دیگه بگم چون فلانی گفته من حتمن رای میدم یا چه میدونم سنگر رو نباید خلی کرد و از این حرفا. اما من در مورد نتیجه رای دادن یا رای ندادن تردید دارم. واقعا کدومشون نتیجه بخشه؟ آیا قهر کردن راه مناسبی برای رسیدن به خواسته هامون هست؟ آیا اینکه میدون رو خالی کنیم و به رقبا بسپریم روش درستیه؟ بعد نتیجه اش چی میشه؟ ما گامی به جلو برداشتیم؟ من به شخصه روش خاتمی رو ترجیح میدم. محکومش نمیکنم. به این بار رسیدم تو دنیایی که منابع مفیدش بسیار بسیار محدوده، هیچ اتفاق خوبی، بی هزینه نیست و ماهم باید هزینه ی رشدمون رو پرداخت کنیم. من هنوز امیدوارم با عوض شدن مدیریت کلان اقتصادی، اتفاق مثبتی برای مملکتمون بیفته. 

 

 ***

این چندوقته نوشته هام به نظر سطحی شدن. خودم هم میدونم. به هر حال فکر کردم بهتر از ننوشتن باشه.

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد