-
نامه ای از بهشت
جمعه 11 تیرماه سال 1395 16:44
نون عزیز، الان که نوشته های من رو میخونی من مرحوم شدم و تو بهشت دارم بستنی میخورم. نه بی خیال! نامه رو پاره کردم. چند وقتیه گرفتار این خیال پردازی شدم که به یه مرض لاعلاج مبتلا شدم و تا چندوقت دیگه باید برم خدمت بابابزرگام. معضل اصلی من تو این کابوس اینه که احساس وظیفه میکنم که برای تو وصیتی، فیلمی، صدایی، چیزی باقی...
-
نون
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1395 14:22
امروز جمعه است و من نشسته ام پشت میز کارم و به هزاران مطلب غیر مرتبط با کارم فکر میکنم. عجیب نیست؟ من هنوز هم جمعه ها کار می کنم. ** من اینجا نشسته ام و هی میخورم و هی فکرهای بیخود میکنم و به هزاران چیز غیر مرتبط با کارم فکر میکنم. دلم برایت تنگ شده است. اصلا از صبح که خانه را ترک میکنم، دم آسانسور دلم برایت تنگ...
-
بغضم گرفت و...
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1392 19:44
آوازِ عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود، صدا در گلو شکست دیگر دلم هوای سرودن نمی کند تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست سر بسته ماند بغض گره خورده در دلم آن گریه های عقده گشا در گلو شکست ای داد، کس به دادِ دلِ باغ، دل نداد ای وای، های های عزا در گلو شکست آن روزهای خوب که دیدیم،خواب بود خوابم پرید و خاطره ها در گلو...
-
شب بود...
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1391 10:41
-
More than human
چهارشنبه 8 آذرماه سال 1391 23:41
>> Tim Flash به تازگی نمایشگاه عکسی برگزار کرده به نام More than human شامل مجموعه عکسهایی بی نظیر از حیوانات که بیشتر به صورت پرتره گرفته شده اند. نور پردازی هنرمندانه به همراه صبر و شکیبایی بسیار پس از هفت سال منتهی به خلق مجموعه ای شده است که با نگاهی موشکافانه تلاش کرده جهانی را که در آن به جز انسان همه ی...
-
چی شد سیگاری شدی؟
یکشنبه 28 آبانماه سال 1391 17:59
- چی شد سیگاری شدی؟ - یه شب بارون میومد...خیلی تنها بودم! - چی شد ترک کردی؟ - یه شب بارون میومد...دیگه تنها نبودم! - پس چی شد الکلی شدی و باز سیگار کشیدی!؟ - یه شب بارون میومد...دوباره تنها شدم! - چی شد کارت به بیمارستان و دکتر روانپزشک کشید؟ - یه شب بارون میومد...خیلی تنها بودم...تو خیابون دیدمش...تنها نبود... متن از...
-
small worlds
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 13:12
>> Nikon small world contest
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 21:30
-
قطره گوش VI
جمعه 7 مهرماه سال 1391 23:48
My Own worst enemy
-
قطره گوش V
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 19:43
فکر میکنید مشغول چه کاریه؟ Guy Farley
-
باتلاق
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1391 11:38
من شرمسارم. از اینکه هنوز درگیر مشکلات پنج سال پیش هستم.و این یعنی من بزرگتر نشدم. برای مشکلات قدیمی راه حلی پیدا نکردم. میدونی چه حالی داره وقتی به راه حلی نمیرسی؟ این روزها احساس درموندگی میکنم از اینکه هنوز سر پله ی اول ایستادم از این درجا زدن و تغییر نکردن رنج میبرم اما در عین حال از اشتباه کردن هم میترسم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1391 11:13
?
-
قطره گوش IV
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 18:40
اونایی که هنوز از سبک New age و کارهای انیگما خوششون میاد. Enigma::The same parents Enigma::The social song
-
ف مثل همینگوی
یکشنبه 29 مردادماه سال 1391 13:48
A man can be destroyed but not defeated. دیشب Hemingway & Gellhorn رو دیدم. یه فیلم طولانی ، سطحی و ملال آور در مورد رابطه همینگوی با مارتا گلهورن که به نظرم تنها بخش کوچکی از واقعیت رو نشون میداد. کارگردان به طرزی سطحی نگرانه تاکید زیادی رو صحنه های میخوارگی و همخوابگی شخصیتهای فیلم داشت اما هیچ جا نتونسته عمق...
-
ای کسانی که ایمان آورده اید...توروخدا بسه
جمعه 20 مردادماه سال 1391 02:35
بگو چی شده! یه گروهی از آدما پیدا شدن که خیال میکنن تمام رازهای هستی رو پیدا کردن! واسه هر اتفاقی با شلوغ بازی کلمه های قلمبه سلمبه هوا میکنن که من هیچیشو نمیفهمم! استادشون هم بهشون گفته از همون اول راه شروع کنید مردم رو روشن کردن. حالا فکرش رو بکنید که چند تا از این دوستان تازه کار که به عمرشون نه از عرفان خبر داشتن...
-
FUTEK
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 15:36
بد نیست با این شرکت هم آشنا بشید. این شرکت بخشی از سنسورهای به کار رفته در فضاپیماهای ناسارو تولید میکنه. در پروژه اخیر مریخ نورد Curiosity هم دو عدد از سنسورهای به کار رفته در این مریخ نورد توسط این شرکت تولید شده. حالا چه چیزی در مورد این شرکت جالب بوده که اینجا معرفیش کردم؟ اگر به صفحه معرفی شرکت رجوع کنید میبینید...
-
قطره گوش III
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 10:51
>>Gotye:: Somebody That I used to know Now and then I think of when we were together Like when you said you felt so happy you could die Told myself that you were right for me But felt so lonely in your company But that was love and it's an ache I still remember You can get addicted to a certain kind of sadness...
-
Oscar Pistorius
چهارشنبه 18 مردادماه سال 1391 14:54
-
پیرمردها وطن دارند!
یکشنبه 15 مردادماه سال 1391 23:01
امشب از سروصدای همسایه ها فهمیدم که کشتی گیر ایران تو فینال برنده شده! خوشحال شدم. اما این روزا زیاد سرحال نیستم. فشارهای کاری و اقتصادی و هزار تا نامرادی یکطرف، ایران و ایرانی یکطرف دیگه. من عاشق ایرانم، اما از ایرانی خسته ام. اصلا در رابطه با ایرانی جماعت به هر دری که زدم به در بسته خوردم. به نظرم باید یه اتفاق مهمی...
-
آه رفیق...
جمعه 6 مردادماه سال 1391 23:32
من کُلن آدم مناسبی واسه تسلیت گفتن نیستم. یعنی درست دم در، همونجا که معمولن صاحبین عزا وای میستن به خودم میگم که ای بابا این طرف عزیزش مرده و من مثل دلقکا باید برم جلوش و بگم فیلانی تسلیت میگم. غم آخرتون باشه و از اینجور مزخرفات. بعد طرف هم احتمالن باید با حرفای من آروم بگیره و دیگه گریه نکنه. اینه که همیشه در آخرین...
-
سیر تکاملی هنر مدرن
دوشنبه 26 تیرماه سال 1391 01:20
اینو تو گودر دیدم. :)
-
حکایت این روزها...
جمعه 16 تیرماه سال 1391 02:43
توی حموم زیر دوش داشتم آواز میخوندم. حسابی تو حال و هوای خودم بودم که یهو در باز شد. باورش سخته، اما پیت بول بود! اومد تو و با هم ادامه ی آهنگ رو خوندیم.کلیپمون هم چند هفته دیگه در میاد منتظر باشید.
-
بی خیال
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 01:50
خب بالاخره اون چیزی که نگرانش بودم اتفاق افتاد. امروز فرشته ی مارو وقتی داشت میرفت سرکار سوار مینی بوس کرده بودن. چون مانتوش کوتاه بود. چون امنیت اخلاقی جامعه رو خدشه دار کرده بود!!! بعد من رفتم ضامنش شدم پیششون...تخمیای احمق.
-
خواب بزرگ
یکشنبه 4 تیرماه سال 1391 00:05
"به طرز عجیب و احمقانه ای دلم برایت تنگ است دلخوشی ها کم نیست آدمهای دور و برم هم کم نیستند می آیند لبخندی روی لبم مینشانند و میروند ولی دلتنگی عجیبی همیشه و همه جا همراه من است نمیدانم این روزهایت چطور میگذرد... نمیدانم تو هم دلتنگی یا نه میدانم که میخوانی و میدانم که نمیدانی چقدر این دلتنگی برایم خلسه آور است...
-
یه روز بیخود
دوشنبه 29 خردادماه سال 1391 18:44
امروز روز چه روزِ بی خودیه!؟ یه تعطیلی بیمورد ناخواسته. بعد آدم باید بچپه تو خونه که در امنیت باشه. از وقتی از سفر برگشتم سرحال نیستم. راستش اصلن دلم نمیخواست برگردم تو این مملکت. الان هم که ساعت نزدیک هفته تازه از رختخواب اومدم بیرون و هی پشت سر هم آب میخورم! راستی قدیما وقتی دلمون میگرفت چیکار میکردیم؟
-
بعد از اینهمه سال
سهشنبه 16 خردادماه سال 1391 13:53
می خواستم بیام و اینجا راجع چند تا از فیلمهایی که این چند وقت دیدم بنویسم. مثلن intouchables خیلی حال داد... اما سرم شلوغ بود. شلوغ بود و شلوغ هست... تا امروز که الان حالم به هم ریخته و با حال تهوع اومدم اینجا توی این چاه یه فریادی بزنم تا سبک بشم. باورم نمیشه! زندگی چقدر سیاهچاله داره! زندگی چقدر زوایای پنهان داره!...
-
تصادف
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 20:18
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد.شروع کرده بود به دویدن پشت ماشین تا شماره اش رو برداره اما راننده با سرعت پیچیدتوی کوچه و ناپدید شد. برگشت به سمت زنی که افتاده بود وسط خیابون، گذاشتش توی ماشینش و راه افتاد به سمت بیمارستان. چند دقیقه بعد از رسیدن به بیمارستان دکتر با ابراز همدردی بهش گفت متاسفانه همسرتون فوت کردن اما...
-
چشم شیشه ای
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 13:43
HORN BIRD! GIANT ORGAN! IN THE MEMORY OF SATURNIN!
-
قطره گوش II
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 20:34
>>Long Long Time Ago
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 15:07
"تنها"ی عزیز، من تسخیر شده ام! هر چند که این حرفهایی که الان میخوام اینجا بنویسم مال چند هفته پیش هستن اما من هنوز هم احساس تسخیر شدگی میکنم. ماجرا هم برمیگرده به یک زندگینامه. کتابی که به نظرم یکی از عاشقانه ترین داستانهایی بوده که تا به حال خوندم. شبها تا ساعت 2-3 مشغول خوندن کتاب بودم و بعد از اون هم دیگه...