آچمز

 

 

امشب دمای هوا به منفی 25 درجه سانتیگراد رسیده است. من گرگ گرسنه ای هستم که در سرزمینی به نام پاتکا واقع در کوهستانهای تبت ، درون غاری گیر افتاده ام. بیرون، توفانی سنگین حریصانه در تلاش است آخرین بقایای حیات این سرزمین را ببلعد. از دهانه ی غار گهگاه شعله های هوای یخ زده مانند پتکی مرگبار به سوی من هجوم میاورند و من که در فضایی میان هشیاری و مرگ معلقم، برای گرم شدن سخت چسبیده ام به یک بز کوهی با شاخهای عظیم که باد در پیچ و تابشان گم میشود. گرسنگی آنقدر بر وجودم فشار آورده که حاضرم همه چیز را ببلعم.سنگها غار را، خودم را، خدا را و حتی این بز گرم و نرم را. نگاهی به بز میاندازم و رعشه ای خفیف از درون معده ام هجوم میآورد به پنجه هایم...سوزی شدید باعث میشود چشمانم را ببندم و خودم را سختتر به همراهم بچسبانم. بهتر است رویا ببینم...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


قطره گوش I

 

 




میخام یادی بکنم از نوازنده و خاننده ی محبوبم که پارسال بهار از این دنیا مرخصی گرفت و از رنجها و لذتهای روزگار خلاص شد. گری مور به اذعان خیلی ها یکی از بهترین سولیستهای گیتار بود. 



>> Gary moore :: Still got the blues

>> Gary moore :: Midnight blues

>> Gary moore :: The prophet

>> Gary moore :: The loner








خانه به دوش


نمیدونم این چه خونه به دوشیه که گرفتارش شدم. هیچ جا آروم نیستم. هیچ جا بند نمیشم. دلم میخواد دنیا برای چند لحظه متوقف بشه. حالا اگر بیشتر از چند لحظه هم شد، اعتراضی ندارم. اما آخه با این سرعت لعنتی کجا داریم میریم؟ و من طبق معمول از تمام برنامه هام عقب هستم. 

خلاصه، اونجا نشد، اونجا هم نشد، اونجا هم نشد بعد رسیدیم به تناسخ. تولد دوباره در لانه ی پیشین. راستش اینجارو از همه جا بیشتر دوست داشتم-دارم. تا ببینیم چی میشه.