اینکه من به تازگی خسیس شده ام یا همیشه و از بدو تولد دچار فقر بخشندگی بوده ام بحث فنی میطلبد که ابزارش در اختیارم نیست. یعنی باید مامان و بابا و خواهر و دوستان و همبازیهای سالهای خردسالیم رو جمع کنم و با تک تکشون مصاحبه ای ترتیب بدم که :"هی فلانی یادت میاد من بچه که بودم اسباب بازیام رو بهت میدادم یانه؟" یادمه یه دعوا که با خاهرم داشتیم این بود که از دست هم کفری میشدیم سر آهنگ خوندن. اون روزا اون مهد کودک میرفت و من نمیدونم کلاس چندم بودم. حالا یه وقتی من شروع میکردم مصلن یه توپ دارم رو میخوندم اون هم باهام همخونی میکرد.بعد من بهش گیر میدادم که گوزو این آهنگه منه و تو نباید بخونیش. بعد دیگه دعوا بالا میگرفت سر تقسیم آهنگا و اینکه چی مال کیه. از بابام جرات ندارم چیزی بپرسم چون حافظه خوبی داره. هنوز سوال نپرسیده پرونده ات رو میذاره رو میز که آره فیلانی تو سر تقسیم غذا با دیگرون اخلاق گندی داری. راست هم میگه من از غذام به هیچکس نمیدم.حالا بابا عاشقه اینه که وسط غذا دستش تو بشقاب من باشه.بگذریم و برگردیم به زمان حال. این روزها یه صندوقچه مانندی برای خودم درست کردم تو گودر و پرش کردم از آدرسهایی که برام باارزشن. آدرسهایی که خیلیهاشون اینجا فیلتر هستن،اما به لطف آر اس اس میشه خوندشون. کلن زدم تو خط محتوا. این صندوقه رو اونقدر چاقش کردم که هر وقت بهش سر میزنم یه حرفی واسه خوندن هست. این شعر پایین رو هم تو نوشته های "بهناز میم" خوندم که راجع به این خانومه هست که تو حموم مرده. یعنی لخت مردن تو حموم یکی از گه ترین روشهای مردنه. واسه همینه که من همیشه با لباس حموم میکنم. بعد به همین دلیل کف جورابام هم همیشه سوراخن چون سنگ پا استعمال میکنم.(النظافتومنالایمان!) حالا بعد از دو سال که این لینکهای گودر رو یکجا جمع کردم، فکر میکنم بهترین مجموعه وبلاگهای فارسی رو جمع کردم دور هم. بعضیا خنده دارن.بعضیا شدید آب بدنت رو دفع میکنن(از بالا!) بعضیا خودِ خودِ زندگی هستن.بعضیهاشون حرفهای دل من رو میزنن با زبونی بهتر مثل وبلاگ "خرس"...خلاصه من با این گنجینه ام خیلی حال میکنم. شبها سعی میکنم دیر بیایم خونه چون میدونم اگر بشینم پای گودر، حالا حالا ها بلند بشونیستم و کلن می افتم تو کار سوزوندن زندگی. خلااااصه امشب که چندتا مطلب آرامش بخش تو این محیط مجازی صرف کردم، این احساس بهم دست داد که باید این گنجینه رو بابقیه مستضعفین تقسیم کنم. اما درست در همین لحظه همون هیولای قدیمی "اسباب بازیه خودمه" اومد سراغم و الان که خوب فکر کردم به این نتیجه رسیدم که از هویج من، تنها گاز زیر بهتون میرسه. خوش باشید.
Found hope in my heart,
I found the light to life
My way out the dark
Found all that I need
Here inside of me
I thought I’d never find my way
I thought I’d never lift that weight
I thought I would break
I didn’t know my own strength
And I crashed down, and I tumbled
But I did not crumble
I got through all the pain
I didn’t know my own strength
Survived my darkest hour
My faith kept me alive
I picked myself back up
Hold my head up high
I was not built to break
I didn’t know my own strength
خاطرات خودم از ویتنی هوستون ، برمیگرده به خیلی قدیما.اون موقعها که یه آقایی هفته ای یکبار با کیف سامسونایت گنده میومد خونمون در کیفشو باز میکرد و فیلمای وی اچ اس رو مثل تخم مرغ شانسی میذاشت رو میزمون. یه فیلمی داد بهمون که مربوط میشد به تولد سامی دیویس که نمیدونم میشناسینش یا نه. یکی از کار درستای تَپ دنس بوده. بعد تو این تولد خیلیا خونده بودن. تقریبن هر سیاه پوستی که فکرشو بکنین خونده بود. از مایکل جکسون گرفته تا استیوی واندر و همین خانومه که لخت تو حموم مرده.(نوع مرگش هنوز رو اعصابمه) بعد ویتنی هوستون خیلی خوشگل و جوون بود تو اون فیلم و من اینقدر از صداش خوشم اومده بود که فیلمه رو هزار بار نگاه کردم. حالا با این پستم خاستم به طرز زمختی اعلام کنم من از مرگ آدمها ناراحت میشم.مخسوسن اگر سلبریتیهای زندگیم باشن.